Kopfschmerzen

این وبلاگ درباره ای ندارد
.
نویسنده ای دارد ک. خل
.
با نوشته های خود مخاطب
.
خسته از تكرار شب هاش
.
قسمتي از انسانيت در وجودم نيست
.
..نرمال نيستم..لطفا گذرا باشيد ..
.
comment تایید نمیکنم
.
comment ندادي ام به ت..مم ،
.
معنی وبلاگم میشه سردرد "آلمانیه"
.
نوستالژی وبلاگ قبلیام و هنو دوست دارم
.
که همشو بستن
.
اینجا ام از شهریور 1391 شروع شد
.

Kopfschmerzen...

این وبلاگ درباره ای ندارد
.
نویسنده ای دارد ک. خل
.
با نوشته های خود مخاطب
.
خسته از تكرار شب هاش
.
قسمتي از انسانيت در وجودم نيست
.
..نرمال نيستم..لطفا گذرا باشيد ..
.
comment تایید نمیکنم
.
comment ندادي ام به ت..مم ،
.
معنی وبلاگم میشه سردرد "آلمانیه"
.
نوستالژی وبلاگ قبلیام و هنو دوست دارم
.
که همشو بستن
.
اینجا ام از شهریور 1391 شروع شد
.

Kopfschmerzen...

sechs hundert fünf und siebzi با روی خوش ازت سوال میپرسن و دروغ میگیجواب اعتماد این نیست شاید سر خودم بیاد -_-همینه که هیچ وقت روابط توی خانواده های ایرانی دوستانه نمیشهپشت هر سوالی کلی فکر نهفته یا شاید هم کلی امید نهفته باشهکه اون لحظه بروز میده طرفخانواده های ایرانی حال هم رو خراب میکنند و بس. Kopfschmerzen...

sechs hundert siebzig میخوام براتون خاطره بگممیدونی ... محلمون که خیلی تخم ای بودحالا رو کار ندارم خوب شدهولی پایین شهر بود دگ یه تایمی همه تو کوچه های محل بازی میکردیم و سگ دو میزدیم یا فوتبال بازی میکردیم یا کارت بازی و ایناالبته همین کارت بازی کلی داستان داشتاارنگ لباس بود، دمپایی بود، برگردون بود ......حالا کاری به این ک. شرا ندارمیه سری جمع شدیم بریم ته باغی توت بخوریم۵ ۶ نفر بچه پاشدیم رفتیم تو باغ سبزی یه درخت توت بود که زیرش یه اتاق قدیمی بود واسه این سبزی فروشاکه جلو این اتاق یه حوض مربعی بودحاجی ما رفتیم بالا سقف این خونه هه همینجوری که داشتیم توت میخوردیم یهو یکی از بچه ها یه مشمای گره خورده پیدا کردکه به یکی از شاخه های درخت گره زده بودنخلاصه کنجکاو شدیم اینو باز کردیم و برداشتیم و فراااار با خودمون بردیم محل به نظرتون چی بود !؟یه مشما پر از پودر سفیدبعلهههه هروئین بوووود فکر میکنم نیم کیلویی میشدیادم نمیاد چیکارش کردیم ولی واسه مصرف کننده نبودواسه یه کاسب بود که میومده اونجا یکم برمیداشته میبرده میفروختهعقلمون ام نمیرسید خودمون ببریم بفروشیم ۱۲ سالم بود ولی سیم مس جمع میکردیم میبردیم آتیش میزدیم به نون خشکی میفروختیم :)))همین دیگ Kopfschmerzen...

sechs hundert ein und siebzig این یه اخلاق خیلی بدیه که باهاش رشد کرده یه برنامه دو نفره رو نمیتونه هندل کنه همیشه باهاش به چلنجی داره چه برسه به یه مسافرت گروهی که گروه باید منتظر اعلام برنامه ایشون بمونه آخرشم هیچی ب هیچی خیلی خوبه آدم برای خودش و خواسته هاش وقت میزارهولی زمان کسی رو که براتون وقت میزاره رو ضایع نکنید Kopfschmerzen...

sechs hundert zwei und siebzig

ری دم تو این قانون گذرنامه

حاجی پاسه من ۵ ماه اعتبارش مونده

میگن واسه خروج ع قبرستون

باید ۶ ماه و ۱۰ روز اعتبار داشته باشه

الانم که داستان یجوری شده میگن یه ماه طول میکشه بیاد

درازکم سردره مملكت و طرفداراش بره

Kopfschmerzen...